Montag, 28. Juni 2010

زندگی بی نهایت نیست








فرق بودن و نبودن فقط یک لحظه است

فرق آمدن و رفتن فقط یک لحظه است

فرق دیدن و ندیدن فقط یک لحظه است

زمان کوتاه است

در یک لحظه با دستهای خالی پا به دنیا نهادم در حالی که خوشبختی داشتن تو را پیش بینی نمی کردم

و روزی خواهد آمد که در یک لحظه با دستهای خالی خواهم رفت

می دانم که شاید برایت سخت است ولی ای عزیز این طبیعت روزگار است

من اگر رفتم , رفتم , من در خواب احساس راحتی دارم

فقط اگر راستش را خواهی ترس دارم , ترس از روزهایی که در پیش است

ترس از رفتن ندارم

ترس از لحظه تنهایی دارم

ترس از آن دارم که از دستت بدهم

حتی حاضرم عمرم را فدایت بکنم تا نشود روزی جای خالیت را بنگرم و اشکها سرازیر شوند

فقط در یک لحظه ................................در همین لحظه

در همین لحظه به تو می اندیشم

کدورت را کنار می گذارم وفقط به هستی تو می اندیشم

زمان کوتاه است.................. می خواهم ببینمت................ می خواهم دستهایت را بگیرم

میخواهم هر لحظه با تو بخندم............... هنوز جوهر قلمم خشک نشده است

میخواهم بنویسم تا بدانی که چه قدر دوستت دارم

هنوز هستم و از بو دنم خوشحالم زیرا به تو خیلی مدیونم ولی ترس از اینکه شاید دیگر فردایی برای جبران نباشد

هنوز هستم

میخواهم هر روز را در کنار تو جشن بگیرم

در لحظه ای که در کنارت هستم شادم , می خندم , ولی در خود اشک میریزم زیرا میدانم که حتی این لحظه ام در یکی از روزها در لحظه ای به خاطرات سپرده خواهد شد


زندگی بی نهایت نیست................................






یاشار صیامی